کد مطلب:25424
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:18
آيا مقام عصمت انبيا با خطاي حضرت آدمعليهالسلام، دروغ حضرت ابراهيم و يوسف و خطاي حضرت موسي سازگار است؟ اعمال آنها چگونه توجيه و تفسير ميشود؟
مسئله عصمت انبيا و امامان، از عقايد مسلّم نزد شيعه ميباشد و در مكتب نوراني اهل بيتعليهمالسلام براي اين اصل دلائل فراواني از كتاب الهي و سنت اقامه گرديده است و اگر مواردي يافت شود كه شبهه داشته باشيم و خدشهاي بر اين مسئله وارد كند، بايد بررسي شود. مورد اول،
خطاي حضرت آدم: دو نوع امر و نهي داريم:
1 - امر و نهي مولوي: امر كننده از موضع صاحب حق و قانون سخن بگويد و ا ز قدرت فرمانروايياش صحبت ميكند، مثلاً خدا به طور الزام مردم را امر به نماز كرده و از نوشيدن خمر نهي كرده است. مسائل و امر و نهي هايي كه در دين شريعت آمده، امر مولوي است كه مخالفت با آنها گناه بوده و عذاب الهي براي آنها مقرر شده است.
2 - امر و نهي ارشادي: امر كننده برخلاف قسم اول، هدف از دستورهايش فقط پند و اندرز دادن است و راهنمايي به چيزهايي است كه در تكوين و آفرينش وجود داشته و به اصطلاح ارشاد به حكم عقل است، مثل توصيه پزشك كه فلان غذا را مخور، كه اين نهي جهت ارشاد است و اگر شخص به آن عمل نكند، از طرف پزشك مستحق عقوبتي نيست، ولي در طبيعت انسان و در تكوين او، آثار و عواقبي دارد. عدم اطاعت از اوامر ارشادي، آن آثار را به دنبال دارد.
در مورد حضرت آدم، نهي ايشان از خوردن ميوه ممنوعه، ارشادي بود، و پيروي از امر واجب شرعي نيست. نهي خدا از آن نظر نبوده كه خدا مولي است و آدم و حوا بندگان او هستند و بنده بايد از دستوري كه به او داده ميشود، بدون چون و چرا اطاعت كند و نافرماني از آنها گناه باشد، بلكه از اين نظر بود كه خوردن آن ميوه، پيامدهاي ناگواري دارد و به خاطر اين كه خدا به بنده خود علاقه دارد، او را نهي نموده است.
جعفر سبحاني، منشور جاويد، ج 5، ص 71 - 72.
در مورد دوم، دروغ حضرت ابراهيم: كلام حضرت ابراهيم مفسران سخنان گوناگوني گفتهاند، ولي ميتوان گفت: تمام قرائن شهادت ميداد كه او قصد جدي از اين سخن ندارد، بلكه ميخواسته بتپرستان را نسبت به عقايد جاهلانه و انحرافيشان آگاه نمايد و به آنها بفهماند سنگ و چوبهاي بي جان آن قدر بي عرضهاند كه حتي نميتوانند يك جمله سخن بگويند، تا چه رسد كه بخواهند به مشكلات بتپرستان رسيدگي كنند.
امام باقرعليهالسلام در مورد اين رخداد فرمود:ابراهيم اين سخن را به خاطر آن گفت كه ميخواست افكار آنها را اصلاح كند و به آنها بگويد چنين كاري از بتها ساخته نيست. امام در پايان فرمود: به خدا قسم! ابراهيم دروغ نگفت.
تفسير نمونه، ج 13، ص 437.
در مورد دروغ حضرت يوسف، مطلبي يافت نشد و فقط مأموري صدا زد كه: اي گروه! شما دزديد! حضرت يوسف هرگز چنين چيزي نفرمود.
يوسف (12) آيه 70.
در مورد خطاي موسي بايد گفت كه فرعونيان در دربار فرعون، فرزندان بنياسرائيل را سرميبريدند و زنان آنان را به كنيزي ميگرفتند و از هرگونه ستم نسبت به بنياسرائيل كوتاهي نميكردند. حال كشتن فردي از اين قصص (28) 4.
گروه هرگز در پيشگاه خرد و وجدان به حساب نميآيد، آن هم در وقتي كه آن شخص قصد كشتن مرد بنياسرائيل را داشت و اگر حضرت موسي به فرياد او نميرسيد، كشته شده بود. ظاهر آيات بايد با وجود مسئله مسلّم عصمت پيامبران توجيه شود كه در كتب تفسيري آن را بيان كردهاند. بعضي ديگر از مفسران گفتهاند:
منشور جاويد، ج 5، ص 115.
بدون شك موسي قصد كشتن مرد فرعون را نداشت، نه به خاطر اين كه مستحق قتل نبودند، بلكه به خاطر پيآمدهايي كه اين عمل ممكن بود براي موسي و بنياسرائيل داشته باشد.
تفسير نمونه، ج 16، ص 42.
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.